تاریخ : سه شنبه 14 تير 1390
نویسنده : فریبرز جوان


آمدی جانم به قربانت ولی حالا چرا ؟
بی وفا، بی وفا حالا که من افتاده ام از پا چرا ؟

نوشدارویی و بعد از مرگ سهراب آمدی
سنگدل این زودتر می خواستی حالا چرا ؟

عمر ما ار مهلت امروز و فردای تو نیست
من که یک امروز مهمان توام فردا چرا ؟

نازنینا ما به ناز تو جوانی داده ایم
دیگر اکنون با جوانان نازکن با ما چرا ؟

وه که با این عمر های کوته بی اعتبار
این همه غافل شدن از چون منی شیدا چرا ؟

آسمان چون جمع مشتاقان ، پریشان می کند
درشگفتم من نمی پاشد ز هم دنیا چرا ؟

شهریارا بی حبیب خود نمی کردی سفر
راه عشق است این یکی بی مونس و تنها چرا ؟

بی مونس و تنها چرا ؟
تنها چرا ؟ حالا چرا




|
امتیاز مطلب : 74
|
تعداد امتیازدهندگان : 17
|
مجموع امتیاز : 17
موضوعات مرتبط: عاشقانه , ,
تاریخ : سه شنبه 14 تير 1390
نویسنده : فریبرز جوان


انتظار تو فقط مال منه

سهم من از تو افسوس ترو نداشتنه

همه با هم دیگه هستن

همه خیلیا رو دارن

یکی هست که وقت گریه سر رو شونه‌هاش بزارن

ولی من از همه دنیا ترو داشتم، ترو داشتم

وقتی گریه میکردم سر رو شونت میذاشتم

همه تنهائیامون مال هم بود ، مال هم بود

هرچی باهم دیگه بودیم ، واسه من خیلی کم بود

انتظار تو فقط مال منه

سهم من از تو افسوس ترو نداشتنه

داشتنه تو قوت پرواز

برای این بال شکسته است

بودن تو جرات لبخند

صدای این لبهای بسته‌ است

دارم از عطش میمیرم ، ابر من کجا میباری ؟

تن من خشکید و پوسید

تو به سبزه‌ها میباری

انتظار تو فقط مال منه

سهم من از تو افسوس ترو نداشتنه




|
امتیاز مطلب : 43
|
تعداد امتیازدهندگان : 9
|
مجموع امتیاز : 9
موضوعات مرتبط: عاشقانه , ,
تاریخ : سه شنبه 14 تير 1390
نویسنده : فریبرز جوان


انسان بودن یعنی این که وقتی با کسی

مشتاقانه کوهی رو بالا رفتی اما رو قله

حس کردی که ازش بی نیاز شدی

یادت نره که اون پایین چقدر بهش نیاز داشتی



|
امتیاز مطلب : 40
|
تعداد امتیازدهندگان : 8
|
مجموع امتیاز : 8
تاریخ : سه شنبه 14 تير 1390
نویسنده : فریبرز جوان

رسم زندگی این است روزی کسی را دوست داری

و روز بعد تنهایی به همین سادگی

او رفته است و همه چیز تمام شده

مثل یک مهمانی که به آخر می رسد و تو به

حال خود رها می شوی چرا غمگینی ؟

این رسم زندگیست پس تنها آوازبخوان


|
امتیاز مطلب : 53
|
تعداد امتیازدهندگان : 11
|
مجموع امتیاز : 11
موضوعات مرتبط: عاشقانه , ,
تاریخ : سه شنبه 14 تير 1390
نویسنده : فریبرز جوان

می نویسم
می خوانم و فریاد می زنم
همیشه دوستت دارم
اما حیف که
دوست داشتن همیشه کافی نیست......
بی تو دیگه نمی تونم
ذره ذره تموم شدم
ای بی وفا ای مهربون
تو رفتی و تنها شدم
حالا می گم بیا ولی
انگار دیگه نمی تونی
یکی دیگست تو زندگیت
اینو از قلبت شنیدم
می دونی گریه می کنم
شبا برای عشق تو؟
نمی رسم به تو ولی داد می زنم دیوونتم


|
امتیاز مطلب : 44
|
تعداد امتیازدهندگان : 9
|
مجموع امتیاز : 9
موضوعات مرتبط: عاشقانه , ,
تاریخ : سه شنبه 14 تير 1390
نویسنده : فریبرز جوان


دوست داشتن همیشه گـــفتن نیست گاه سکوت است و گاه نگــــــاه ...

غـــــریبه ! این درد مشترک من و توست

که گاهی نمی توانیم در چشمهای یکدیگــرنگــــاه کنیم


|
امتیاز مطلب : 44
|
تعداد امتیازدهندگان : 9
|
مجموع امتیاز : 9
تاریخ : سه شنبه 14 تير 1390
نویسنده : فریبرز جوان

اگر شبی فانوس نفسهای من خاموش شد

اگر به حجله آشنایی ، برخوردی وعده ای به تو گفتند

کبوترت در حسرت پرکشیدن پر پر زد ! تو حرفشان راباورنکن !

تمام این سالها کنارمن بودی ! کنار دلتنگی دفاترم ! درگلدان چینی


|
امتیاز مطلب : 60
|
تعداد امتیازدهندگان : 13
|
مجموع امتیاز : 13
موضوعات مرتبط: عاشقانه , ,
تاریخ : سه شنبه 14 تير 1390
نویسنده : فریبرز جوان

نگاهت را به کسی دوز که قلبش برای تو بتپه چشمانت را با نگاه کسی اشنا کن

که زندگی را درک کرده باشه سرت را روی شانه های کسی بگذار که از صدای

تپشهای قلبت تو را بشناسه آرامش نگاهت رو به قلبی پیوند بزن که بی ریاترین

باشه لبخندت را نثار کسی کن که دل به زمین نداده باشه رویایت رو با چهره ی

کسی تصویر کن که زیبایی را احساس کرده باشه چشم به راه کسی باش که تو را

انتظار کشیده باشه اما عاشق کسی باش که تک تک سلولهای بدنش تقدس عشق را درک کند


 


|
امتیاز مطلب : 53
|
تعداد امتیازدهندگان : 11
|
مجموع امتیاز : 11
موضوعات مرتبط: عاشقانه , ,
تاریخ : سه شنبه 14 تير 1390
نویسنده : فریبرز جوان

آنچه را که دوست داری بدست آور

وگرنه مجبور میشوی آنجه را که دوست نداریتحمل کنی

. همیشه باور داشته باش که خدا تو را فراموش نمی کند

حتی اگر تواو را فراموش کرده باشی


|
امتیاز مطلب : 52
|
تعداد امتیازدهندگان : 11
|
مجموع امتیاز : 11
موضوعات مرتبط: عاشقانه , ,
تاریخ : سه شنبه 14 تير 1390
نویسنده : فریبرز جوان


میشه مثل یه قطره اشک بعضیا رو از چشمت بندازی .... ولی هیچ وقت نمی تونی

جلوی اشکی رو بگیری که با رفتن بازیا از چشمت جاری میشه

بعضی ها وقتی کاری داشته باشند دوستت هستند بعضی ها وقتی گیر می کنند دوستت

هستند بعضی ها نیستند و وقتی هم هستند بهتر است نباشند بعضی ها نیستند و

ادای بودن در می آورند بعضی ها در عین بودن هرگز نیستند بعضی های دیگر هم

به طور کلی هستند ولی آدم نیستند آنهای دیگری هم که آدم هستند نیستند




|
امتیاز مطلب : 48
|
تعداد امتیازدهندگان : 10
|
مجموع امتیاز : 10
آخرین مطالب

/
به وبلاگ من خوش آمدید